یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او میگفتم که در ذهنم چه میگذرد. من طلاق میخواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمیرسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟
از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه میکرد. میدانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگیاش آمده است. اما واقعاً نمیتوانستم جواب قانعکنندهای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش میسوخت.
با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود میتواند خانه، ماشین، و ۳۰% از سهم کارخانهام را بردارد. نگاهی به برگهها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که ۱۰ سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبهای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمیتوانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفتهها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکمتر و واضحتر شده بود.
روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی مینویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم.
صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود: هیچ چیزی از من نمیخواست و فقط یک ماه فرصت قبل از طلاق خواسته بود. او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. دلایل او ساده بود: وقت امتحانات پسرمان بود و او نمیخواست که فکر او بخاطر مشکلات ما مغشوش شود.
برای من قابل قبول بود. اما یک چیز دیگر هم خواسته بود. او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم. از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم. فکر میکردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابلتحملتر باشد، درخواست عجیبش را قبول کردم.
درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقهام حرف زدم. بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است. و بعد با خنده و استهزا گفت که هر حقهای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد.
از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم. وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازهکاری داشتیم. پسرم به پشتم زد و گفت اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده. اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم. حدود ۱۰ متر او را در آغوشم داشتم. کمی ناراحت بودم. او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کار برود. من هم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم.
در روز دوم هر دوی ما برخورد راحتتری داشتیم. به سینه من تکیه داد. میتوانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم. فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکردهام. فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست. چروکهای ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود. یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کردهام.
در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است. این آن زنی بود که ۱۰ سال زندگی خود را صرف من کرده بود. در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است. چیزی از این موضوع به معشوقهام نگفتم. هر چه روزها جلوتر میرفتند، بغل کردن او برایم راحتتر میشد. این تمرین روزانه قویترم کرده بود!
یک روز داشت انتخاب میکرد چه لباسی تن کند. چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد. آه کشید و گفت که همه لباسهایم گشاد شدهاند. یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است، به همین خاطر بود که میتوانستم اینقدر راحتتر بلندش کنم.
یکدفعه ضربه به من وارد شد. بخاطر همه این درد و غصههاست که اینطور شده است. ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم.
همان لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری. برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود. همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت. صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون میترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم. بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم. دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز عروسیمان.
اما وزن سبکتر او باعث ناراحتیم شد. در روز آخر، وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی میتوانستم یک قدم بردارم. پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردن و گفتم، واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد. سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم. میترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد. از پلهها بالا رفتم. معشوقهام که منشیام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، دیگر نمیخواهم طلاق بگیرم.
او نگاهی به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روی پیشانیام گذاشت و گفت تب داری؟ دستش را از روی صورتم کشیدم. گفتم متاسفم. من نمیخواهم طلاق بگیرم. زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خستهکننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم. حالا میفهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روی او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم. معشوقهام احساس میکرد که تازه از خواب بیدار شده است. یک سیلی محکم به گوشم زد و بعد در را کوبید و زیر گریه زد. از پلهها پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه جلوی یک مغازه گلفروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم، تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت میکنم و از اتاق بیروم میآورمت.
شب که به خانه رسیدم، با گلها دستهایم و لبخندی روی لبهایم پلهها را تند تند بالا رفتم و وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است! او ماهها بود که با سرطان میجنگید و من اینقدر مشغول معشوقهام بودم که این را نفهمیده بودم. او میدانست که خیلی زود خواهد مرد و میخواست من را از واکنشهای منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم.
جزئیات ریز زندگی مهمترین چیزها در روابط ما هستند. خانه، ماشین، داراییها و سرمایه مهم نیست. اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم میآورد اما خودشان خوشبختی نمیآورند.
سعی کنید دوست همسرتان باشید و هر کاری از دستتان برمیآید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید.
<-PollItems->
به گزارش مشرق، حضرت ابو جعفر امام محمّد، باقرالعلوم صلوات اللّه علیه حكایت می فرماید:
روزى امام علىّ بن ابى طالب علیه السلام در بین جمعى از اصحاب حضور داشت ، یكى از افراد اظهار نمود :
یا امیرالمۆ منین ! اگر ممكن باشد كرامتى براى ما ظاهر گردان تا بیشتر نسبت به تو ایمان پیداكنیم ؟
امام علىّ علیه السلام فرمود: چنانچه جریانى عجیب را ظاهر نمایم و شما شاهد آن باشید كافر خواهید شد؛ و از ایمان خود برمى گردید و مرا متّهم به سحر و جادو مى كنید.
گفتند: ما عقیده وایمان راسخ داریم كه همه چیز، از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ارث برده اى و هر كارى را كه بخواهى ، مى توانى انجام دهى .
حضرت فرمود: احادیث و علوم سنگین و مشكلِ ما اهل بیت ولایت را، هر فردى نمى تواند تحمّل كند بلكه افرادى باور مى كنند كه از هر جهت روح ایمان آن ها قوى و مستحكم باشد.
سپس اظهار نمود: چنانچه مایل باشید كه كرامتى را مشاهده كنید، هر وقت نماز عشاء را خواندیم همراه من حركت نمائید.
چون نماز عشاء را خواندند، حضرت امیر علیه السلام به همراه هفتاد نفر كه هر یك فكر مى كرد نسبت به دیگرى بهتر و برتر هست حركت نمود تا به بیابان كوفه رسیدند.
در این لحظه امام علىّ علیه السلام به آن ها فرمود: به آنچه مى خواهید نمى رسید مگر آن كه از شما عهد و میثاق بگیرم كه هر آنچه مشاهده كنید، شكّ و تردیدى در خود راه ندهید و ایمانتان را از دست ندهید و مرا متّهم به امور ناشایسته نگردانید. ضمنا، آنچه من انجام مى دهم و به شما ارائه مى نمایم ، همه علوم غیبى است كه از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ارث گرفته ام و آن حضرت مرا تعلیم فرموده است .
پس از آن كه حضرت از یكایك آن ها عهد و میثاق گرفت ، دستور داد تا روى خود را بر گردانند؛ و چون پشت خود را به حضرت كردند، حضرت دعائى را خواند.
هنگامى كه دعایش پایان یافت ، فرمود: اكنون روى خود را برگردانید و نگاه كنید.
همین كه چرخیدند و روى خود را به حضرت علىّ علیه السلام برگردانیدند، چشمشان افتاد به باغ هاى سبز و خرّمى كه نهرهاى آب در آن ها جارى بود؛ و ساختمان هاى با شكوهى در درون آن ها جلب توجّهشان كرد.
پس چون به سمتى دیگر نگاه كردند، شعله هاى وحشتناك آتش را دیدند، با دیدن چنین صحنه اى كه بهشت و جهنّم در اذهان و افكارشان یاد آور شد، همگى یك صدا گفتند: این سحر و جادوى عظیمى است ؛ و ایمان خود را از دست دادند و كافر شدند، مگر دو نفر كه همراه حضرت باقى ماندند و با یكدیگر به شهر كوفه مراجعت نمودند.
در بین راه ، حضرت به آن دو نفر فرمود: حجّت بر آن گروه به اتمام رسید و فرداى قیامت ، آنان مۆ اخذه و عقاب خواهند شد.
سپس در ادامه فرمایشاتش افزود: قسم به خداى سبحان !كه من ساحر نیستم ، این ها علوم الهى است كه از رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله آموخته ام .
و چون خواستند وارد مسجد كوفه شوند، حضرت دعائى را تلاوت نمود، وقتى داخل شدند، دیدند ریگ هاى حیات مسجد دُرّ و یاقوت گشته است .
آن گاه حضرت به آن ها فرمود: چه مى بینید؟
گفتند: دُرّ و یاقوت !
فرمود: راست گفتید، در همین لحظه یكى دیگر از آن دو نفر از ایمان خود دست برداشت و كافر شد و نفر آخر ثابت و استوار ماند.
امام علىّ علیه السلام به او فرمود: مواظب باش كه اگر چیزى از آن ها را بردارى پشیمان مى گردى ؛ و اگر هم بر ندارى باز پشیمان مى شوى .
به هر حال او یكى از آن جواهرات را، به دور از چشم حضرت برداشت و در جیب خود نهاد، فرداى آن روز، نگاهى به آن كرد، دید دُرّى گرانبها و نایاب است .
هنگامى كه خدمت امام علىّ علیه السلام آمد اظهار داشت : من یكى از آن درّها را برداشته ام ، حضرت فرمود: چرا چنین كردى ؟
گفت : خواستم بدانم كه آیا واقعا این جواهرات حقیقت دارد یا باطل و واهى است .
حضرت فرمود: اگر آن را بر گردانى و سر جایش بگذارى خداوند رحمان عوض آن را در بهشت به تو عطا مى كند؛ وگرنه وارد آتش جهنّم خواهى شد.
امام باقر علیه السلام در ادامه فرمود: چون آن شخص ، دُرّ را سر جایش نهاد؛ تبدیل به ریگ شد.
و بعضى گفته اند: كه آن شخص میثم تمّار بود؛ و برخى دیگر او را عَمرو بن حمق خزاعى گفته اند.
منبع: تبیان
برگرفته از مشرق نيوز
<-PollItems->
عقاب تارک الصلوة
پیامبر (ص ) :من ترک الصلوة متعمدا من غیر علة فقدبرء من ذمة الله و ذمة رسوله
کسی که نماز را عمدا و بدون علت ترک کند از امان خدا و رسولش دورخواهد بود
( جامع احادیث الشیعه ، ج 4، ص 75 )
نشانه کفر و نفاق
پیامبر (ص ) :الجفاء کل الجفاء و الکفر من سمع منادی الله تعالی ینادی بالصلاة و یدعوه الی الفلاح فلا یجیبه
نشانه ستمکاری و کفر(نفاق ) آن است که کسی منادی خدا را بشنود که به نماز ندا می دهد و وی را به رستگاری می خواند و دعوت او را اجابت نکند
( نهج الفصاحه ، ص 279 )
<-PollItems->
كلا دين اسلام با خشونت مخالفه مگر در مقابل جرم و ظلم كه حدود الهي جاري مي شه
ولي در مورد نماز پدر و مادر موظفند فرزندانشون كه به سن بلوغ ميرسند را در صورت نخواندن نماز تنبيه كنند و اين اهميت نمازو ميرسونه عادت بخواندن نماز كنيد اگر مي خواهيد خداوند به شما توفيق دهد .
<-PollItems->
سال 1391 سال توليدملي و حمايت از كار و سرمايه ايراني بر همه تلاشگران به ويژه مقام عظماي ولايت و نيز دولت خدمتگزار و عدالت محور مباركباد
<-PollItems->
خدای رحمان نوید میلاد سال نو را بر دوش نسیم بهاری گذاشت تا این امانت سبز را به مخلوق سپارد . برماسالي گذشت وبرزمين گردشي وبرروزگار حكايتي ، اميد كه آن كهنه رفته باشد به نكويي واين نو همي آيد به شادي ،حلول سال نو و تولد دوباره طبیعت، عید فرخنده و کهن نوروز باستانی را که یادگار نیاکان و پیامآور دوستی، عشق و محبت، با لطافت گیاه و خرمی طبیعت، و تحول به مراحل نیکوتر و برتر است برشما مبارك..
<-PollItems->
بنام خداوندی که داشتنش جبران همه نداشته هاست
می ستایمش چون لایق ستایش است
"دیگه از زندگی خسته شدم . خیلی احساس تنهایی می کنم . خدایا چرا درهای رحمتت رو به روی من بستی؟ چرا کارهام اون جور که می خوام پیش نمی ره؟"
شما چند سالتونه30،20،...،80 سال؟ در هر سن و سالی که هستین شاید این احساسات رو تجربه کرده باشین ، فکر می کنین علت این افکار منفی چیه؟ چرا اکثر آدما از زندگیشون راضی نیستن؟چرا آرامش ندارن ... ؟
دوری از خدا
اکثر آدمایی که به ظاهر خیلی خوشبختن و همه چی دارن (پول،شغل مناسب،تحصیلات عالی،...) بیش از دیگران ناآرامن و به فکر خودکشی میفتن . این جور آدما همه عمرشون تلاش می کنن تا به خواسته هاشون برسن اما وقتی که به همه چی می رسن احساس می کنن که از زندگیشون لذت نمی برن و آرامش ندارن .
نزدیکی به خدا
برعکس حتما آدمایی رو هم دیدین که به ظاهر و به نظر ما خوشبخت نیستن (بی پولن،بیمارن،دست یا پا ندارن،...) اما وقتی توی زندگیشون دقیق می شیم می بینیم که چقدر احساس خوشبختی می کنن و روزی هزار بار خدا رو شکر می کنن و ما تعجب می کنیم که این شکر گذاری برای چیه؟ چطور اینا با این همه مشکلات اینقدر آرامش دارن و شادن.
خداوند به صراحت در قرآن می فرمایند:
"وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً" و هر كه از ياد من روى گرداند حتما براى او زندگى سخت و تنگى خواهد بود(هر چند داراى مال و منال وافر باشد)
و در آیه دیگری می فرمایند:
"أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ" آگاه باشيد كه دلها تنها به ياد خدا آرام مىگیرد.
ای خدای مهربان من ، به دور از تو بودن یعنی تنهایی . چشم هایم مانند آسمان ابری و بارانی است . نمی دانم برای آشتی با تو از کدام کوچه عبور کنم . من می خواهم با تو عشق را تجربه کنم . نام قشنگ تو تسکین دل درد دیده ام است . به طلوع یک سخن از سوی تو برای به آرامش رسیدن نیازمندم . خدایا آشتی با تو شوقی در درونم به پا می کند که تمام دودزدگی قلبم به یک باره به رخت حریر سفیدرنگی تبدیل می شود . بی قرارتر از همیشه چشم به ذکر تو دوخته ام و می خواهم با تو آشتی کنم .
جایگاه خداوند در قلب ماست و دوستی با او حد والای خوشبختی است . با نماز که شاهراه ارتباط با خداست دستگاه ذهنمان را برای تصویرسازی یک ملاقات و مراسم با شکوه آشتی کنان با خداوند رحمان آماده کنیم . فقط کافی است دست یاری به سویش دراز کنیم و این احساس خوب را لمس کنیم . روشنی چراغ راهمان را در خلوتگاه خود از صاحب روشنی ها بخواهیم .
برگرفته از وبلاگ:
http://faqatkhoda.loxblog.com/
<-PollItems->
<-PollItems->
چهل روز نماز
گوهرشاد همسر شاهرخ ميرزا كه به منطقهاي وسيعي از ايران حكومت ميكرد به فكر ساختن مسجدي در كنار بارگاه ملكوتي امام رضا (عليه السلام) افتاد؛ لذا تمام خانهها و زمينهاي اطراف حرم را خريداري كرد.
ساختمان مسجد شروع شد و گوهرشاد هر چند روز يك بار جهت سركشي به ساختمان،, به محوطه كار ميآمد و دستورات لازم را به معماران و استادكاران ميداد.
روزي براي سركشي ساختمان آمد، باد مختصري وزيدن گرفت،گوشهي چادر خانم به وسيلهي باد كنار رفت، يكي از عملهها چهره او را ديد و دلباخته آن زن شد.
جرأت اظهار نظر براي او نبود، زيرا بيم آن داشت كه او را اعدام كنند،عمله و اظهار عشق به ملكه مملكت!!
دو سه روزي نگذشت كه عملهي بيچاره مريض شد او پرستاري جز مادر دردمندش نداشت.
طبيب از علاج او عاجز شده مادر مهربان كنار بستر تنها فرزندش گريه ميكرد، فرزند چارهاي نديد جز اينكه دردش را به مادر اظهار كند. مادر ساده دل و ساده لوح، براي رفع اين مشكل به گوهرشاد خانم مراجعه كرده و درد فرزندش را با او در ميان گذاشت و گفت:
اگر كاري نكني تنها پسرم از دستم ميرود.
گوهرشاد به آن مادر دل سوخته گفت:
چرا اين مطلب را زودتر با من در ميان نگذاشتي تا بنده از بندگان خدا را از گرفتاري نجات دهم. آنگاه گفت: اي مادر به خانه برو و سلام مرا به فرزندت برسات و بگو من حاضرم با تو ازدواج كنم، ولي شرطي را بايد من رعايت كنم و شرطي را تو بايد رعايت كني.
اما شرطي كه من بايد رعايت كنم جدايي از شاهرخ ميرزا است، اما شرطي كه تو بايد مراعات كني پرداختن مهريّه به من است و آن مهريه اين است كه چهل شبانه روز در محراب زير گنبد مسجد نماز بخواني.
مادر به خانه برگشت و تمام مسائل را با پسر خود در ميان گذاشت، پسر از شدت تعجب خيره شد و از اين خبر آن چنان شادمان شد كه به زودي از بستر رنج برخاست و با كمال اشتياق قبول كرد كه اين مهريه را انجام دهد و پيش خود گفت:
چهل روز كه چيزي نيست اگر چند سال به من پيشنهاد ميشد حاضر به اجراي آن بودم.
در هر صورت به محراب مسجد رفت و چهل شبانه روز در آنجا نماز خواند به اين اميد كه به وصال گوهرشاد برود. ولي به تدريج علاقهاش به گوهرشاد از بين رفت و به عشق الهي گرفتار گرديد.
پس از چهل شبانه روز نماينده گوهرشاد به محراب عبادت آمد تا مژده وصل را به او بدهد ولي متوجه شد كه حال او تغيير كرده و اثري از علاقه و عشق به گوهرشاد در او نيست، نماينده گوهرشاد به او گفت:
من از طرف خانم آمدهام.
گفت: به خانم بگو من روز اول عاشق تو بودم ولي الآن ديگر عاشق تو نيستم بلكه عاشق خدا شدهام.
راستي عجيب است، راهنمايي آن زن بزرگوار را ببينيد كه براي علاج هواي نفس چه نسخهاي ميدهد و اثر نماز را ببينيد كه با اين كه در اول كار از راه حقيقي دور بود ولي عاقبت هدايت يافت.
لطيف راشدي ـ سرود شكفتن، ص28
عرفان اسلامي،ج5.
<-PollItems->
نماز غلام پرهيزگار
سالي در مدينه قحطي و خشكسالي بود و مردم در صحرا و بيابان ميرفتند و دعا ميكردند، نماز ميخواندند، شخصي ميگويد من غلامي را در خلوت و تنهايي ديدم كه نماز ميخواند و عبادت ميكرد، از خشوع و گريهاي كه ميكرد و مناجاتي كه با حق كرد و از دعائي كه كرد باراني آمد كه مجذوب او شدم و شك نكردم كه آمدن باران از دعا و نماز او بوده است، لذا دنبالش را گرفتم هر جور هست من بايد اين غلام را در اختيار بگيرم و صاحب او شوم براي اينكه غلام او بشوم. دنبال او را گرفتم، آمد و آمد و رفت به خانهي امام زين العابدين (عليه السلام).
اين شخص رفت خدمت حضرت سجاد (عليه السلام) و گفت: آقا شما يك غلامي داريد من اين غلام را ميخواهم از شما بخرم، نه براي اينكه غلام من باشد، ميخواهم او مخدوم من باشد و من ميخواهم خدمتگزار او باشم، منتگذار و آن را به من بفروش. حضرت فرمود: آن را به تو ميبخشم. تا بالاخره آن غلام را حاضر ميكنند حضرت ميگويد همين را ميگويي؟ شخص ميگويد: بله. حضرت ميفرمايد: اي غلام، اين شخص مالك تو است، غلام يك نگاه حسرت باري به من كرد و گفت: تو كه بودي كه آمدي و مرا از مولايم جدا كردي؟
شخص ميگويد: من به او گفتم قربان تو؛ من تو را نگرفتم براي اينكه خدمتگزار خودم قرار بدهم من تو را گرفتم براي اينكه خدمتگزار تو باشم براي اينكه من در تو چيزي ديدم كه در كسي ديگر نديدهام، من جز براي اينكه خدمتگزار باشم هيچ قصد و غرضي نداشتم من ميخواهم از محضر تو استفاده بكنم و بهره ببرم بعد جريان را به او گفتم، تا سخن من تمام شد رو كرد به آسمان و گفت: خدايا اين رازي بود بين من و تو، من نميخواستم بندگان تو اطلاع پيدا كنند حالا كه بندگانت را مطلع كردهاي خدايا من را ببر، همين را گفت و جان به جان آفرين تسليم كرد. داستان راستان
http://www.msrt.irباتشکر از سایت
<-PollItems->
نماز و كودكان
روزي پيغمبر اكرم با جمعي از مسلمين در نقطه اي نماز مي گذارد. موقعي كه آن حضرت به سجده مي رفت حسين - عليه السّلام- كه كودك خردسالي بود به پشت پيغمبر سوار مي شد و پاهاي خود را حركت مي داد و هي هي مي كرد. وقتي پيغمبر مي خواست سر از سجده بردارد او را مي گرفت، پهلوي خود به زمين مي گذارد. باز در سجدهي ديگر، و تا پايان نماز طفل مكرر به پشت پيغمبر سوار مي شد. يك نفر يهودي ناظر اين كار بود. پس از نماز به حضرت عرض كرد: شما با كودكان خود طوري رفتار مي كنيد كه ما هرگز چنين نمي كنيم. پيغمبر اكرم در جواب فرمود: اگر شماها به خدا و رسول خدا ايمان مي داشتيد به كودكان خود عطوف و مهربان بوديد.
مهر ومحبت پيغمبر عظيم الشأن نسبت به كودك، مرد يهودي را سخت تحت تأثير قرار داد و صميمانه آئين مقدّس اسلام را پذيرفت.
بحار الانوار، جلد 10،ص 83.
<-PollItems->
هر وقت هنگام نماز مي رسيد اميرالمؤمنين - عليه السّلام - حال اضطراب و تزلزل پيدا مي كرد. عرض مي كردند شما را چه مي شود كه اينقدر ناراحتيد. مي فرمود: وقت امانتي كه خداوند بر آسمان و زمين عرضه داشت و آنها امتناع از حمل آن ورزيدند، رسيده. در جنگ صفين تيري بر ران مقدسش وارد شد هر چه كردند در موقع عادي خارج نمايند نتوانستند، از شدت درد و ناراحتي آن جناب.
خدمت امام حسن - عليه السّلام - جريان را عرض كردند. فرمود: صبر كنيد تا پدرم به نماز بايستد زيرا در آن حال چنان از خود بيخود مي شود كه به هيچ چيز متوجه نمي گردد. به دستور حضرت مجتبي در آن حال تير را خارج كردند.
بعد از نماز علي - عليه السّلام - متوجه شد خون از پاي مقدسش جاري است. پرسيد چه شد؟ عرض كردند تير را در حال نماز از پاي شما بيرون كشيديم.
انوار نعمانيه، ص 342.
http://www.msrt.irباتشکر از سایت
<-PollItems->
نماز همه چيز ماست
يكى از اسراء نمازش كه تمام شد، سربازش عراقى صدايش كرد و گفت :
- شماها از نماز خواندن خسته نمى شويد؟ هميشه مى بينم چند نفر در حال نماز هستيد، حتى شبها و نيمه شبها، شما خواب نداريد؟ آن برادر با آرامش رو به سرباز عراقى كرد و جواب داد: - ما به خاطر همين نماز اينجا اسير شده ايم . نماز همه چيز ماست . نماز نور چشم ماست.
زخم شقايق ، ص 5.
http://www.msrt.irباتشکر از سایت
<-PollItems->
من خدا هستم . امروز من همه مشكلاتت را اداره ميكنم .
لطفا به خاطر داشته باش كه من به كمك تو نياز ندارم
اگر در زندگي وضعيتي برايت پيش آيد كه قادر به اداره كردن آن نيستي
براي رفع كردن آن تلاش نكن
همه چيز انجام خواهد شد ولي در زمان مورد نظر من ، نه تو .
وقتي كه مطلبي را در صندوق من گذاشتي ، همواره با اضطراب دنبال (پيگيري) نكن .
در عوض روي تمام چيزهاي عالي و شگفت انگيزي كه الان در زندگي ات وجود دارد تمركز كن .
اگر در يك ترافيك سنگين گير كردي ،
نااميد نشو ، توي دنيا مردمي هستند كه رانندگي براي آنها يك امتياز بزرگ است
شايد يك روز بد در محل كارت داشته باشي :
به مردي فكر كن كه سالهاست بيكار است و شغلي ندارد
ممكنه غصه زودگذر بودن تعطيلات آخر هفته را بخوري :
به زني فكر كن كه با تنگدستي وحشتناكي روزي دوازده ساعت ، هفت روز هفته را كار ميكند تا فقط شكم فرزندانش را سير كند
وقتي كه روابط تو رو به تيرگي و بدي ميگذارد و دچار ياس ميشوي :
به انساني فكر كن كه هرگز طعم دوست داشتن و مورد محبت واقع شدن را نچشيده .
وقتي ماشينت خراب ميشود و تو مجبوري براي يافتن كمك پياده بروي :
به معلولي فكر كن كه دوست دارد يكبار فرصت راه رفتن داشته باشد .
ممكنه احساس بيهودگي كني و فكر كني كه اصلا براي چي زندگي ميكني و بپرسي هدف من چيه ؟
شكر گذار باش . در اينجا كساني هستند كه عمرشان آنقدر كوتاه بوده كه فرصت كافي براي زندگي كردن نداشتند .
ممكنه خودت را قرباني تندي ، جهل ، پستي يا تزلزلهاي مردم يبيني :
به ياد داشته باش ، همه چيز ميتواند بدتر هم باشد . تو هم ميتوانستي يكي از آنها باشي
وقتي متوجه موهايت كه تازه خاكستري شده در آينه ميشي :
به بيمار سرطاني فكر كن كه آرزو دارد كاش مويي داشت تا به آن رسيدگي كند
ممكنه تصميم بگيري اين مطلب رو براي يك دوست بفرستي :
متشكرم از شما ، ممكنه در مسير زندگي آنها تاثيري بگذاري كه خودت هرگز نميدانستي !
<-PollItems->
همه ما خودمان را چنين متقاعد ميكنيم كه با ازدواج زندگي بهتري خواهيم داشت،
وقتي بچه دار شويم بهتر خواهد شد، و با به دنيا آمدن بچههاي بعدي زندگي بهتر...
ولي وقتي ميبينيم كودكانمان به توجه مداوم نيازمندند، خسته ميشويم.
بهتر است صبر كنيم تا بزرگتر شوند.
فرزندان ما كه به سن نوجواني ميرسند، باز كلافه ميشويم، چون دايم بايد با آنها سروكله بزنيم. مطمئناً وقتي بزرگتر شوند و به سنين بالاتر برسند، خوشبخت خواهيم شد.
با خود ميگوييم زندگي وقتي بهتر خواهد شد كه :
همسرمان رفتارش را عوض كند،
يك ماشين شيكتر داشته باشيم،
بچه هايمان ازدواج كنند،
به مرخصي برويم
و در نهايت بازنشسته شويم...
حقيقت اين است كه براي خوشبختي، هيچ زماني بهتر از همين الآن وجود ندارد.
اگر الآن نه، پس كي؟ زندگي همواره پر از چالش است.
بهتر اين است كه اين واقعيت را بپذيريم و تصميم بگيريم كه با وجود همه اين مسائل،
شاد و خوشبخت زندگي كنيم.
خيالمان ميرسد كه زندگي، همان زندگي دلخواه،
موقعي شروع ميشود كه موانعي كه سر راهمان هستند ، كنار بروند:
مشكلي كه هم اكنون با آن دست و پنجه نرم ميكنيم،
كاري كه بايد تمام كنيم،
زماني كه بايد براي كاري صرف كنيم،
بدهيهايي كه بايد پرداخت كنيم و ...
بعد از آن زندگي ما، زيبا و لذت بخش خواهد بود!
بعد از آنكه همه اينها را تجربه كرديم،
تازه مي فهميم كه زندگي، همين چيزهايي است كه ما آنها را موانع ميشناسيم.
اين بصيرت به ما ياري ميدهد تا دريابيم كه جادهاي بسوي خوشبختي وجود ندارد.
خوشبختي، خودٍ همين جاده است.
پس بياييد از هر لحظه لذت ببريم.
براي آغاز يك زندگي شاد و سعادتمند لازم نيست كه در انتظار بنشينيم:
در انتظار فارغ التحصيلي، بازگشت به دانشگاه، كاهش وزن ، افزايش وزن،
شروع به كار، ازدواج، شروع تعطيلات، صبح جمعه،
در انتظار دريافت وام جديد، خريد يك ماشين نو، باز پرداخت قسطها،
بهار و تابستان و پاييز و زمستان،
اول برج، پخش فيلم مورد نظرمان از تلويزيون، مردن، تولد مجدد و...
خوشبختي يك سفر است، نه يك مقصد.
هيچ زماني بهتر از
همين لحظه
براي شاد بودن وجود ندارد.
زندگي كنيد و از حال لذت ببريد.
اكنون فكر كنيد و سعي كنيد به سؤالات زير پاسخ دهيد:
پنج نفر از ثروتمندترين مردم جهان را نام ببريد.
برندههاي پنج جام جهاني آخر را نام ببريد.
آخرين ده نفري كه جايزه نوبل را بردند چه كساني هستند؟
آخرين ده بازيگر برتر اسكار را نام ببريد.
نميتوانيد پاسخ دهيد؟ نسبتاً مشكل است، اينطور نيست؟
نگران نباشيد، هيچ كس اين اسامي را به خاطر نمي آورد.
روزهاي تشويق به پايان ميرسد!
نشانهاي افتخار خاك مي گيرند!
برندگان به زودي فراموش ميشوند!
اكنون به اين سؤالها پاسخ دهيد:
نام سه معلم خود را كه در تربيت شما مؤثر بودهاند ، بگوييد.
سه نفر از دوستان خود را كه در مواقع نياز به شما كمك كردند، نام ببريد.
افرادي كه با مهربانيهايشان احساس گرم زندگي را به شما بخشيدهاند، به ياد بياوريد.
پنج نفر را كه از هم صحبتي با آنها لذت ميبريد، نام ببريد.
حالا ساده تر شد، اينطور نيست؟
افرادي كه به زندگي شما معني بخشيدهاند، ارتباطي با "ترينها" ندارند،
ثروت بيشتري ندارند، بهترين جوايز را نبردهاند، ...
آنها كساني هستند كه به فكر شما هستند، مراقب شما هستند،
همانهايي كه در همه شرايط، كنار شما ميمانند .
كمي بيانديشيد. زندگي خيلي كوتاه است.
و شما در كدام ليست قرار داريد؟ نميدانيد؟
اجازه دهيد كمكتان كنم.
شما در زمره مشهورترين نيستيد...،
اما از جمله كساني هستيد كه براي درميان گذاشتن اين پيام در خاطرمن بوديد.
مدتي پيش، در المپيك سياتل،
9 ورزشكار دو و ميداني كه هركدام گرفتار نوعي عقب ماندگي جسمي يا روحي بودند،
بر روي خط شروع مسابقه دو 100 متر ايستادند،
مسابقه با صداي شليك تفنگ، شروع شد.
هيچكس ، آنچنان دونده نبود، اما هر نفر ميخواست كه در مسابقه شركت كند و برنده شود.
آنها در رديفهاي سه تايي شروع به دويدن كردند،
پسري پايش لغزيد ، چند معلق زد و به زمين افتاد، و شروع به گريه كرد.
هشت نفر ديگر صداي گريه او را شنيدند.
حركت خود را كند كرده و از پشت سر به او نگاه كردند...
ايستادند و به عقب برگشتند... همگي...
دختري كه دچار سندرم دان (ناتواني ذهني) بود كنارش نشست،
او را بغل كرد و پرسيد "بهتر شدي ؟"
پس از آن هر 9 نفر دوشادوش يكديگر تا خط پايان گام برداشتند.
تمام جمعيت روي پا ايستاده و كف زدند. اين تشويقها مدت زيادي طول كشيد.
شاهدان اين ماجرا، هنوز هم در باره اين موضوع صحبت ميكنند. چرا؟
زيرا از اعماق درونمان ميدانيم كه
در زندگي چيزي مهمتر از برنده شدن خودمان وجود دارد.
مهمترين چيز در زندگي، كمك به سايرين براي برنده شدن است.
حتي اگر به قيمت آهسته تر رفتن و تغيير در نتيجه مسابقه اي باشد كه ما در آن
شركت داريم.
اگراين پيام را با عزيزانمان درميان بگذاريم،
شايد موفق شويم تا قلبمان را تغيير دهيم، شايد هم قلب شخص ديگري را، ...
”شعله يك شمع با افروختن شمع ديگري خاموش نميشود"
ترجمه و تهيه: عبدالرضا زارعي
<-PollItems->
سرباز نماز
در يكى از روستاهاى فيروزكوه ، جلسه بزرگداشت شهدا برپا بود و شهيد امير سپهبد صياد شيرازى به عنوان سخنران دعوت شده بود. پس از مداحى و چند برنامه مرسوم ديگر از شهيد صياد خواستند سخنرانى بكند. ايشان پشت تريبون قرار گرفت و پس از شروع به صحبت با نام خداوند تبارك و تعالى و درود و صلوات بر پيامبر و آلش (عليهم السّلام) فرمود: روزى جلسه مهمى در مورد جنگ خدمت حضرت امام بوديم ، وقت نماز شد ، امام وضو گرفت و به نماز ايستاد و ما هم به تبع امام فهميديم وقت نماز است و نماز بر همه چيز ترجيح دارد. بعد شهيد صياد شيرازى با اشاره به وقت نماز به حضار فرمود: الان هم وقت نماز هست اگر خواستيد بعد از نماز براى شما سخنرانى مى كنم. صحبت را تمام كرد و صفهاى نماز تشكيل شد و همانجا در اول وقت نماز جماعت برپا شد.
روزنامه جمهورى اسلامى ، 20 ارديبهشت سال 78، ش 5774، ص 12.
<-PollItems->
دست برداشتن از دزدي
روايت شده كه به پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ خبر دادند كه؛ « شخصي روزها نماز مي خواند و شبها دزدي مي كند ».
حضرت پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:
« نماز او باعث ترك دزديش مي شود ».
پس از مدتي او را ديدند كه در حال عبادت و در گوشه اي رنجور بود سبب وعلت را پرسيدند گفت: « توبه كرده ام ! و هر چه از هركس دزيده ام به آنها بر گردانده ام. و اينك مي خواهم گوشتهائي كه از دزدي و حرام در بدنم روئيده است، آب شود! »
.بحار الانوار، ج 82.
http://www.msrt.irباتشکر از سایت
<-PollItems->
دست برداشتن از دزدي
روايت شده كه به پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ خبر دادند كه؛ « شخصي روزها نماز مي خواند و شبها دزدي مي كند ».
حضرت پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:
« نماز او باعث ترك دزديش مي شود ».
پس از مدتي او را ديدند كه در حال عبادت و در گوشه اي رنجور بود سبب وعلت را پرسيدند گفت: « توبه كرده ام ! و هر چه از هركس دزيده ام به آنها بر گردانده ام. و اينك مي خواهم گوشتهائي كه از دزدي و حرام در بدنم روئيده است، آب شود! »
.بحار الانوار، ج 82.
http://www.msrt.irباتشکر از سایت
<-PollItems->
توبه سر دسته راهزنان
يكي از علماء از كربلا و نجف برمي گشت ولي در راه برگشت در اطراف كرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقايش داشتند، همه را سارقين غارت نمودند.
آن عالم مي گويد : « من كتابي داشتم كه سالها با زحمت و مشقّت زيادي آن را نوشته بودم و چون خيلي مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً كتاب ياد شده نيز به سرقت رفت، به ناچار به يكي از سارقين گفتم من كتابي در ميان اموالم داشتم كه شما آن را به غارت برده ايد و اگر ممكن است آن را به من برگردانيد زيرا بدرد شما نمي خورد».
آن شخص گفت: « ما بدون اجازه رئيس نمي توانيم كتاب شما را پس بدهيم و اصلاً حق نداريم دست به اموال بزنيم ».
گفتم: « رئيس شما كجا است ».
گفت: « پشت اين كوه جايگاه او است » .
لذا من به همراهي آن دزد به نزد رئيسشان رفتيم، وقتي وارد شديم ديدم كه رئيس دزدها نماز مي خواند. موقعي كه از نماز فارغ شد آن دزد به رئيس خود گفت:
« اين عالم يك كتابي بين اموال دارد و آن را مي خواهد و ما بدون اجازهي شما نخواستيم بدهيم ».
من به رئيس دزدها گفتم: « اگر شما رئيس راهزنان هستيد، پس اين نماز خواندن چرا؟ نماز كجا؟ دزدي كجا؟ ».
گفت: « درست است كه من رئيس راهزنان هستم ولي چيزي كه هست، انسان نبايد رابطهي خود را با خدا به كلّي قطع كند و از خدا تماماً روي گردان شود، بلكه بايد يك راه آشتي را باقي گذارد. حالا كه شما عالميد به احترام شما اموال را برمي گردانيم ».
و دستور داد همين كار را كردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه داديم.
پس از مدّتي كه به كربلا و نجف برگشتم، روزي در حرم امام حسين - عليه السّلام - همان مرد را ديدم كه با حال خضوع و خشوع گريه و دعا مي كرد. وقتي كه مرا ديد شناخت و گفت:
« مرا مي شناسي؟ »
گفتم: « آري! »
گفت: « چون نماز را ترك نكردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفيق توبه داده و از دزدي دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر كه را نمي شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اكنون توفيق توبه و زيارت پيدا كردهام ».
كتاب پاداشها و كيفرها.
<-PollItems->
به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر سفر نکنی
اگر چیزی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر برده عادات خود شوی،
اگرهمیشه از یک راه تکراری بروی...
اگر روزمرگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا میدارند
و ضربان قلبت را تندترمی کنند،
دوری کنی...
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامیکه با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آنرا عوض نکنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یکبار در تمام زندگیت
ورای مصلحت اندیشی بروی....
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری بکن!
نگذار که به آرامی بمیری...
شادی را فراموش نکن!
<-PollItems->
آرامش در نماز
در يكي از جنگها كه پيامبر همراه لشكر بودند، در شبي كه پاسباني لشكر اسلام بر عهدهي عباد بن بُشر و عمّار ياسر بود، نصف اول شب نصيبِ،عباد گرديد و نصف دوم نصيب عمار، پس عمار خوابيد و تنها بُشر بيدار بود و مشغول نماز گرديد در آن حال يكي از كفار به قصد شبيخون زدن به لشكر اسلام برآمد به خيال اينكه پاسباني نيست و همه خوابند از دور عباد را ديد ايستاده و تشخيص نميداد كه انسانست يا حيوان يا درخت براي اينكه از طرف او نيز مطمئن شود تيري به سويش انداخت تير بر پيكر عباد نشست و او اَبداً اعتنايي نكرد، تير ديگري به او زد و او را سخت مجروح و خونين نمود باز حركت نكرد تير سوم زد پس نماز را كوتاه نمود و تمام كرد و عمار را بيدار نمود عمار ديد سه تير بر بدن عباد نشسته و او را غرق در خون كرده گفت: چرا در تير اول مرا بيدار نكردي عباد گفت: مشغول خواندن سورهي كهف در نماز بودم و ميل نداشتم آن را ناتمام بگذارم و اگر نميترسيدم كه دشمن بر سرم برسد و صدمهاي به پيغمبر برساند و كوتاهي در اين نگهباني كه به من واگذار شده كرده باشم هرگز نماز را كوتاه نميكردم اگر چه جانم را از دست ميدادم.
سفينة البحار، ج2، ص145.
<-PollItems->
<-PollItems->
ترجيح نماز بر امتحان
آقا سيد محسن جَبَل عامِلي از علماي بزرگ شيعه است، نوادهي برادر مرحوم آقا سيد جواد، صاحب مفتاح الكرامة است. ايشان در دمشق مدرسهاي تأسيس كردهاند كه دانشآموزان شيعه در آن مدرسه تحت نظر آن جناب تحصيل ميكنند حاج سيد احمد مصطفوي كه يكي از تُجار قم است، گفت من از خود سيد محسن اَمين شنيدم كه ميگفت يكي از تربيت يافتگان مدرسهي ما براي تحصيل علم به آمريكا مسافرت كرد از آنجا نامهاي براي من نوشت به اين مضمون كه: چند روز پيش شاگردان مدرسهي ما را امتحان ميكردند من هم براي امتحان رفتم.
مدتي نشستم تا نوبت به من رسيد، بسيار طول كشيد تا اينكه وقت دير شد، ديدم اگر بنشينم نمازم فوت ميشود، از جا حركت كردم كه بروم نماز بخوانم، آنهايي كه در آنجا بودند پرسيدند كجا ميروي؟ چيزي نمانده كه نوبت تو برسد. گفتم من يك تكليف ديني دارم وقتش ميگذرد. گفتند امتحان هم وقتش ميگذرد، اگر اين جلسه برگزار شد، ديگر جلسهاي تشكيل نخواهند داد و براي خاطر تو هرگز هيئت ممتحنه جلسهي خصوصي تشكيل نميدهند. گفتم هر چه بادا باد. من از تكليف ديني خود صرف نظر نميكنم. بالأخره رفتم. از قضاء هيئت ممتحنه متوجه شده بودند كه من به اندازهي اداء يك وظيفهي ديني غيبت نمودهام انصاف داده، اظهار كرده بودند كه چون اين شخص در وظيفهي خود جِدّي است، روا نيست كه او را مُعطّل بگذاريم. براي قدرداني از اينكه عمل به وظيفه نموده بايد جلسهاي خصوصي برايش تشكيل دهيم. اين بود كه جلسهي ديگري تشكيل دادند، من حاضر شدم و امتحان دادم. آقاي سيد محسن امين پس از نقل داستان فرمود من در مدرسه چنين شاگرداني تربيت كردهام كه اگر به دريا بيفتند دامنشان تَر نميشود.
اَلكَلام يَجُرّ الكَلام، ج2، ص35.
<-PollItems->
به ياد مناره، نماز خواند
سيد نعمت الله جزائري در كتاب انوار نعمانيه مينويسد: يكي از دوستان مورد اعتماد و
عادلم گفت با خود فكر كردم كه در حديث وارد شده هر كس دو ركعت نماز او قبول شود عذاب نميشود. تصميم گرفتم به مسجد كوفه بروم در آنجا دو ركعت نماز با حضور قلب بخوانم و خود را از وساوس شيطان خالي نمايم، ناگاه به خاطرم گذشت كه مسجد كوفه مناره ندارد، اگر كسي بخواهد منارهاي براي آن بسازد از كجا سنگ و گچ تهيه كند، بالاخره به فكرم رسيد كه از فلان محل بهتر ميشود، تهيه نمود، كمكم تعيين كردم كه در چند روز اين مناره تمام ميشود و سر مناره را چگونه ميسازند.
همينكه دو ركعت نماز تمام شد. متوجه شدم من هم از ساختمان مناره فارغ شدهام. فهميدم به مسجد كوفه آمدم براي ساختن مناره نه براي دو ركعت نماز با حضور قلب.
پند تاريخ، ج5، ص221.
<-PollItems->
اولين نمازگزاران اسلام
عبدالله بن مسعود ميگويد: در اولين مرتبه كه از جريان امر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آگاه شدم، هنگامي بود كه به همراه عموهايم با چند تن ديگر از قوم خود به قصد خريد اجناس وارد شهر مكه شديم. و از جمله اجناسي كه در نظر داشتيم آن را تهيه كنيم عطر بود و ما را براي تحصيل اين متاع به سوي عباس بن عبدالمطلّب راهنمايي كردند.
ما به جانب عباس رهسپار شديم و او در نزديكي چاه زمزم در نزديكي خانه كعبه نشسته بود و ما هم پهلوي او نشستيم. در اين هنگام مردي از درب صفا داخل مسجد شد كه رنگ او سفيد متمايل به قرمزي بود، موي سرش تا وسط گوش كشيده شده و پيچيده مانند بود، دماغ او باريك و صاف و اندك برآمدگي داشت، چشمهايش سياه و بزرگ بود، دندانهاي سفيد و برّاقي داشت، دستها و پاهاي او درشت و مردانه بود، محاسن پُري داشت و از دو پارچهي سفيد لباس پوشيده بود گويي كه ماهيست چهارده شبه و از افق برتابيده است.
اين مرد خوش اندام وارد مسجد شد و در جانب راست او پسر نيكو رويي بود و در پشت سر آنان زني آهسته قدم بر ميداشت و خوب زينتهاي خود را پوشيده بود اين سه نفر به سوي سنگ آسماني حجرالاسود آمدند و به ترتيب حجر را دست كشيده و بوسيدند و سپس هفت مرتبه خانه كعبه را طواف كردند. و بعد از طواف در مقابل رُكن ايستاده و شروع كردند به نماز خواندن: دست براي تكبير بلند كرده و تكبير گفتند و بعد از قيام ركوع كردند، سپس به سجده رفتند و بعد باز قيام نمودند. و ما از مشاهدهي اين جريان تعجب كرديم زيرا در سرزمين مكه اين اعمال و اينگونه عبادت سابقه نداشته است.
پس رو به سوي عباس كرديم و گفتيم: آيا اين آئين جديدي است كه در ميان شما پيدا شده است، يا چيزيست كه آنرا نميشناسيم؟ عباس گفت: آري سوگند به پروردگار متعال كه آن را نميشناسيد، اين مرد برادرزادهي من محمد بن عبدالله است و اين پسر علي ابن ابيطالب است و اين زن خديجه دختر خويلد و زن محمد است، و در روي زمين كسي به جز اين سه نفر پيدا نميشود كه اينگونه و به اين ترتيب خداوند جهان را پرستش كند.
سير اعلام النبلاء، ج1، ص333.
<-PollItems->
افسوس آخرين نماز شب
شب قبل از عمليات محرم ، برادر مهدى سامع تا بعد از نيمه شب به شناسائى رفته بود و دير وقت خسته و كوفته برگشته و به خواب رفت . بچه ها كه براى نماز شب بيدار شده بودند او را بيدار نكردند چراكه خسته بود و شب بعد هم بايد در عمليات شركت مى كرد. صبح كه براى نماز بيدار شد گفت : مگر سفارش نكرده بودم مرا براى نماز شب بيدار كنيد؟ آه سردى كشيد و گفت : افسوس ! شب آخر عمرم نماز شب ام قضا شد! فردا شب عمليات آغاز شد و در حين عمليات، مهدى به خيل عظيم شهداي اسلام پيوست.
جا نماز معطّر، ص 20.
<-PollItems->
استخوان بينماز
شخصي آمد به نزد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) شكايت از فقر و نداري كرد حضرت فرمود: مگر نماز نميخواني عرض كرد من پنج وقت نماز را به شما اقتدا ميكنم، حضرت فرمود: مگر روزه نميگيري عرض كرد سه ماه روزه ميگيرم. آن حضرت فرمود امر خدا را نهي و نهي خدا را امر ميكني يا به كدام معصيت گرفتاري عرض كرد يا رسول الله حاشا و كلّا كه من خلاف فرمودهي خدا را بكنم حضرت متفكرانه سر به جيب حيرت فرو برد ناگاه جبرئيل نازل شد عرض كرد يا رسول الله حق تعالي ترا سلام ميرساند و ميفرمايد در همسايگي اين شخص باغيست و در آن باغ گنجشكي آشيانه دارد و در آشيانه او استخوان بينمازي ميباشد به شومي آن استخوان از خانهي اين شخص بركت برداشته شده است و او را فقر گرفته است. حضرت به او فرمود برو آن استخوان را از آنجا بردار، بينداز دور. به فرمودهي آن حضرت عمل كرد بعد از آن توانگر شد.
انوار المجالس.
<-PollItems->
اخلاص شيخ عباس قمي
در يكي از ماههاي رمضان با چند تن از رفقاء از ايشان (محدث قمي) خواهش كرديم كه در مسجد گوهرشاد اقامهي جماعت را بر معتقدان و علاقهمندان، منت نهد، با اصرار و ابرام اين خواهش پذيرفته شد و چند روز نماز ظهر و عصر در يكي از شبستانهاي آنجا اقامه شد و بر جمعيت اين جماعت روز به روز ميافزود هنوز به ده نرسيده بود، كه اشخاص زيادي، اطلاع يافتند و جمعيت فوق العاده شد؛ يك روز پس از اتمام نماز ظهر به من كه نزديك ايشان بودم، گفتند: من امروز نميتوانم نماز عصر بخوانم رفتند و ديگر آن سال را براي نماز جماعت نيامدند در موقع ملاقات و استفسار از علت ترك نماز جماعت گفتند: حقيقت اين است كه در ركوعِ ركعت چهارم، متوجه شدم كه صداي اقتداكنندگان كه پُشت سر من ميگويند «يا الله يا الله ان الله مع الصابرين» از محلي بسيار دور به گوش ميرسيد، اين توجه كه مرا به زيادتي جمعيت متوجه كرد، در من شادي و فرحي توليد كرد و خلاصه خوشم آمد كه جمعيت اين اندازه زياد است، بنابراين من براي امامت، اهليت ندارم.
فوائد الرضويّه، ج1، مقدمه محمود شهابي.
<-PollItems->
دانستنیهای در باره قران _ قران _ دانستنیها _ دانا _ قرانی - قرآنی _ دانستنیهایی درباره قرآن _ در باره _ آیه _ آیه ها _ مشهور _ دارای _ حزب _ جزء _ بسم الله _ الله _ بزرگ _ بزرگترین _ کوچک _ کوچکترین _ نماز _ وضو_ مراحل _ مراحل وضو_ پنج وقت نماز _
سوره فجر به سوره امام حسین علیه السلام معروف است .
سوره ((یس)) به قلب قران معروف است.
سوره الرحمن به عروس قران معروف است.
سوره نمل دو بسم الله الرحمن الرحیم دارد.
سوره توبه بسم الله الرحمن الرحیم ندارد.
تعداد29سوره قران با حروف مقطعه آغاز می شود.
سوره حمد دو مرتبه بر پیامبر صل الله و علیه و آلهی و سلم نازل شد یکبار در مدینه و یکبار در مکه .
در سوره همزه از افراد عیبجو انتقاد شده است.
سوره حجرات سوره اخلاق و ادب است.
در سوره طه داستان گوساله پرستی بنی اسرائیل بیان شده است.
ایه الکرسی در سوره بقره قرار داره .
آیه معروف و ان یکاد در سوره قلم قرار دارد.
آیه ای که سرامام حسین علیه السلام در شام تلاوت فرمودندایه 9سوره کهف بود.
آیه حجاب در سوره نور ایه 31قرار دارد.
ایه مشهور ولایت در سوره مائده آیه 55 قرار دارد .
دعای ربنا اتنا در سوره بقره آیه 201 قرار داد.
در ایه 7سوره احزاب نام 5تن از پیامبران اولوالعزم بیان شده .
ایه ای که پنج وقت نمازهای یومیه در آن است در سوره اسرا و آیه 78 است .
مراحل وضو در ایه 6 سوره مائده امده است.
داستان معراج حضرت محمدصل الله علیه و آله وسلم در سوره اسراء بیان شده است.
<-PollItems->
دانستنیهای در باره قران _ قران _ دانستنیها _ دانا _ قرانی - قرآنی _ دانستنیهایی درباره قرآن _ در باره _ آیه _ آیه ها _ مشهور _ دارای _ حزب _ جزء _ بسم الله _ الله _ بزرگ _ بزرگترین _ کوچک _ کوچکترین _ نماز _ وضو_ مراحل _ مراحل وضو_ پنج وقت نماز _
قران دارای 114 سوره است.
قران دارای 6236 آیه است .
قران 114 بسم الله الرحمن الرحیم دارد.
قران دارای 120حزب می باشد.
قران 30 جزء دارد.
قران 115 بسم الله دارد.
70 بار نام قرآن در قران بکار رفته است .
بزرگترین سوره قران بقره است .
کوچکترین سوره قران کوثر است .
بهترین نوشیدنی که در قران به ان اشاره شده است شیر می باشد.
بهترین خوردنی که در قران ذکر شده عسل است
بهترین ایه ایت الکرسی است.
ایه 282سوره بقره بزرگترین ایه قران است.
ایه (( مدها متان)) در سوره الرحمن کوچکترین ایه قران است.
عظیم ترین ایات بسم الله الرحمن الرحیم است .
منفورترین کار حلال نزد خداوند طلاق است .
بهترین شب در قران شب قدر است .
بهترین ماه در قران ماه رمضان است .
بهترین سوره قران ((یس)) است.
سوره ((حمد )) مادر قران معروف است.
<-PollItems->
دانستنیهای در باره قران _ قران _ دانستنیها _ دانا _ قرانی - قرآنی _ دانستنیهایی درباره قرآن _ در باره _ آیه _ آیه ها _ مشهور _ دارای _ حزب _ جزء _ بسم الله _ الله _ بزرگ _ بزرگترین _ کوچک _ کوچکترین _ نماز _ وضو_ مراحل _ مراحل وضو_ پنج وقت نماز _
<-PollItems->
آخرين نماز مدرّس
مُدرّس بر سر سجادهاش مينشيند، نگاهش را دوخته به جايي و خاموش است. اِنگار كه در آن دَمِ واپسين، سراسر زندگياش را مرور ميكند، تا دورترين خاطرههايش را و حتي ضربهي تركهاي را كه در شش سالگي به بازويش خورد و او را به نزد پدر بزرگ، به قمشه و بعد به اصفهان كشاند.
جانِ خستهاش انگار ، زخم تمام ضربههايي را كه در سراسر عمر خورده به ياد ميآورد با اين حال در چهرهاش طراوت و شادابي خاصي موج ميزند زيرا به خوبي ميداند آخرين ضربه كه براي هميشه او را به ديار دوست ميفرستد در حال فرود آمدن است.
صداي اذان، مُدرّس را به خدا و ديگران را به خود باز ميگرداند. جهانسوزي(شخصي كه براي قتل مدرس آمده بود) به تندي قوري را كه از روي سماور برداشته و در استكاني چاي ميريزد و استكان را به خَلَج(همكارش) ميدهد. خَلَج نيز گَرد پاكتي كوچك را در آن خالي ميكند. استكان را در مقابل مُدرّس ميگذارد و به او ميگويد: بخور. مُدرّس استكان را بر ميدارد و چاي را در چند جُرعه مينوشد و با خونسردي سريعا به نماز ميايستد و در پيش رويِ كساني كه داغ حسرت يك تعظيم او به دلشان مانده است، در برابر خدا به ركوع ميرود، رو به دوست و پشت به دشمنان زانو ميزند و به سجده ميافتد. مستوفيان با نگراني چشم دوخته است به او، مُدرّس نماز مغرب را به پايان ميبرد اما زهر هنوز اثر نكرده است. مُدرّس هنوز بر سجاده نشسته و ذكر ميگويد. سه دژخيم با تعجب و وحشت به او خيره شدهاند. در برابرش احساس ناتواني ميكنند. زهر را به او خوراندهاند اما تلخي در كام و جان خودشان موج ميزند. مستوفيان بيش از آن تاب نميآورد بلند شده و مدرس را به زمين مياندازند، جهانسوزي و خلج نيز دست و پاي سيد را ميگيرند. مُدرّس با صداي بلند شهادتين خود را ميگويد. مستوفيان عمامه مدرس را باز ميكند و آن را بر گردن او ميپيچد. آنگاه دو سوي عمامه را آن قدر از دو طرف ميكشد تا راه لب، بر كلام سرخ مُدرّس بسته ميشود. چشمانش به روي مُهر سجاده و لبانش به كلام خدا بسته ميشود اما جلاّدان هنوز رهايش نميكنند.
آن قدر عمامه را به دور گردنش نگه ميدارند تا پيكر نحيف و رنج كشيدهاش سُست ميشود و ستاره بر آسمان سجاده ميافتد همچون مولايش علي ـ عليه السّلام ـ در محراب خون.
ستارهاي بر خاك، ص106.
http://www.msrt.irباتشکر از سایت
<-PollItems->
نماز واقعي
هر وقت هنگام نماز مي رسيد اميرالمؤمنين - عليه السّلام - حال اضطراب و تزلزل پيدا مي كرد. عرض مي كردند شما را چه مي شود كه اينقدر ناراحتيد. مي فرمود: وقت امانتي كه خداوند بر آسمان و زمين عرضه داشت و آنها امتناع از حمل آن ورزيدند، رسيده. در جنگ صفين تيري بر ران مقدسش وارد شد هر چه كردند در موقع عادي خارج نمايند نتوانستند، از شدت درد و ناراحتي آن جناب.
خدمت امام حسن - عليه السّلام - جريان را عرض كردند. فرمود: صبر كنيد تا پدرم به نماز بايستد زيرا در آن حال چنان از خود بيخود مي شود كه به هيچ چيز متوجه نمي گردد. به دستور حضرت مجتبي در آن حال تير را خارج كردند.
بعد از نماز علي - عليه السّلام - متوجه شد خون از پاي مقدسش جاري است. پرسيد چه شد؟ عرض كردند تير را در حال نماز از پاي شما بيرون كشيديم.
انوار نعمانيه، ص 342.
http://www.msrt.irباتشکر از سایت
<-PollItems->
سلام و سلامتی برای شما و التماس دعا
<-PollItems->
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ (1) أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ (2) وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبَابِيلَ (3) تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ (4) فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ (5)
آيا نديدى پروردگارت با فيل سواران ( لشكر ابرهه كه براى نابودى كعبه آمده بودند) چه كرد ؟! (1)
آيا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد ؟! (2)
و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد ، (3)
كه با سنگهاى كوچكى آنان را هدف قرار مىدادند (4)
سرانجام آنها را همچون كاه خوردهشده (و متلاشى) قرار داد! (5)
<-PollItems->
خدایا شنیدم بهترین انسانهای مسلمان روی زمین کسانی هستند که روزی صدمرتبه صلوات میفرستند و از اونها بهتر کسی است که صدو یکی و یا بیشتر میفرستد ، خدایا به منهم توفیق بده تا از بهترینهای روی زمین خاکی باشم .
الهم صل علی محمد وآل محمدو عجل فرجهم
<-PollItems->
شده یه وقتایی زیر پاتون خالی بشه ، اونوقت دلت هری میریزه پایین اگه فاصله شما با جایی که خالی شده کم باشه ممکن صدمه جزئی ببینی و یا چیزیت نشه اما اگه فاصله ات زیاد باشه مثلا به اندازه یه تیر برق یا یه ساختمان 40 طبقه چی میشه اونوقت اتفاقاتی که نباید بیفته میفته ، استخونات ریز ریز میشه بدنت از هم می پاشه اینا بستگی داره به اینکه وزنت چقدره ، سبکی سنگینی ، بال پرواز داری ، نداری ،اونوقته که هی خدا خدا میکنی ، اونوقته که یا حضرت ابوالفضل العباس می ا فتی و علی اصغر امام حسینو یاد میکنی خوب بهتر سبک بال باشی مثل یه پر ، حتما از این ماه رمضان خوب استفاده کردی ، حتما با اشک صورتت تونستی غبارهای دلتو پاک کنی آره تونستی ؟ اما اگه نتونستی دیر نشده برای یافتن پر پرواز دیر نشده تو میتونی فقط یه کمی همت و تعصب و غیرت ، جالبه کلمه غیرتو میگم خیلی جالبه راجع به غیرت فکرکردی غیرت غیرت غیرت ، کلمه غریبی نیست کلمه عجیبی نیست ،
<-PollItems->
سلام دوستان
متاسفم از اینکه برخی وبلاگهایی رو می سازندکه در اون به انتشار مواردی مشغولند که خلاف موازین شرعی ماست امیدوارم به خودشون بیان و به فکر عاقبت و اخرتشون هم باشند ، اخه این همه سرگرمی چرا میان سراغ موارد مبتذل ، من نمی دونم چرا جونای ایرانی همش دنبال سرگرمیهای مبتذلن از زن و مرد از پیر و جون از مجرد و متاهل همه و همه ، شاید برای شما هم پیش اومده ، اولین حضور افراد در اینترنت با گشتن تو وبلاگای مبتذله ، من نمی دونم چرا و لی شاید اونایی که این و بلاگا رو منتشر میکنن و آخرت و عاقبت خودشونو با این جور موارد خراب می کنن جواب سوال منو بدونن اما واقعا انسانهای محترم و معتقد موارد خصوصی افراد را نمی یان در دید دیگران قرار بدن . شما رو جون هرکی دوس دارین به احترام خانواده هایتان این مطالب رو از وبلاگتون حذف کنید و بجاش مطالب و سرگرمی های دیگه ای قرار بدهید شاید من اولین کسی باشم که به خودم جرات دادم دوستانمون را راهنمایی (و نه نصیحت و نه موعظه) جهت حذف وبلاگهاشون اقدام کنند فقط و فقط به خاطر اینه که دوستتون دارم .. اما اونای که میان و در قسمت نظرخواهی تشویقشون میکنن فلان قسمتشو بیشتر بذار و یا ایرانی بذار یا خارجی و یا... اینا اصلا صلاح شما رو نمی خوان حالاخود تون میدونین اما دوس دارم راهنمایی منو به فال نیک بگیرند متشکر.
خوشحال میشم دوستان در این خصوص نظراتشون برام بنویسین
<-PollItems->
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب
که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد
بخوان دعای فرج را و نا امید مباش
بهشت پاک اجابت هزار در دارد
بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است
خدای را، شب یلدای غم سحر دارد
بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال
مسافر دل ما، نیت سفر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
ز پشت پردۀ غیبت به ما نظر دارد
بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا
حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد
<-PollItems->
نماز عید فطر و قربان
مسأله 1516
نماز عید فطر و قربان در زمان حضور امام علیه السلام واجب است و باید به جماعت خوانده شود و در زمان ما كه امام علیه السلام غائب است ، مستحب میباشد و میتوانند آنرا به قصد رجاء به جماعت بخوانند . (توضیح این كه در استفتایی كه اخیرا از حضرت امام شد ، ایشان فرمودند كه این دو فریضه بزرگ به جماعت خوانده شود).
مسأله 1517
وقت نماز عید فطر و قربان از اول آفتاب روز عید است تا ظهر .
مسأله 1518
مستحب است نماز عید قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند ودر عید فطر مستحب است ، بعد از بلند شدن آفتاب افطار كنند و زكات فطره را هم بدهند ، بعد نماز عید را بخوانند .
مسأله 1519
نماز عید فطر و قربان دو ركعت است كه در ركعت اول بعد از خواندن حمد وسوره ، باید پنج تكبیر بگوید ، وبعد از هر تكبیر یك قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم تكبیر دیگری بگوید و به ركوع رود و دو سجده بجا آورد و برخیزد و در ركعت دوم چهار تكبیر بگوید وبعد از هر تكبیر قنوت بخواند وتكبیر پنجم را بگوید و به ركوع رود وبعد از ركوع دو سجده كند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد .
مسأله 1520
در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذكری بخوانند كافی است ولی بهتر است این دعا را به قصد امید ثواب بخوانند : اللهم اهل الكبریاء والعظمه واهل الجود والجبروت و اهل العفو والرحمه واهل التقوی والمغفره اسألك بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد صلی الله علیه وآله ذخرا و شرفا و كرامه ومزیدا ان تصلی علی محمد وآل محمد و ان تدخلنی فی كل خیر ادخلت فیه محمدا وآل محمد و ان تخرجنی من كل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد صلواتك علیه و علیهم اللهم انی اسألك خیر ما سألك به عبادك الصالحون و اعوذ بك مما استعاذ منه عبادك المخلصون .
مسأله 1521
مستحب است در نماز عید فطر و قربان قرائت را بلند بخوانند .
مسأله 1522
نماز عید سوره مخصوصی ندارد ولی بهتر است كه در ركعت اول آن سوره شمس ( سوره 91 ) و در ركعت دوم سوره غاشیه ( سوره 88 ) را بخوانند یا در ركعت اول سوره سبح اسم ( سوره 87 ) و در ركعت دوم سوره شمس را بخوانند .
مسأله 1523
مستحب است روز عید فطر قبل از نماز عید ، به خرما افطار كند و در عید قربان از گوشت قربانی بعد از نماز قدری بخورد .
مسأله 1524
مستحب است پیش از نماز عید غسل كند و دعاهائی كه پیش از نماز و بعد از آن در كتابهای دعا ذكر شده به امید ثواب بخواند .
مسأله 1525
مستحب است در نماز عید بر زمین سجده كنند ودر حال گفتن تكبیرها دستها را بلند كنند و نماز را بلند بخوانند .
مسأله 1526
بعد از نماز مغرب و عشاء شب عید فطر وبعد از نماز صبح و ظهر و عصر روز عید و نیز بعد از نماز عید فطر مستحب است این تكبیرها را بگوید : الله اكبر الله اكبر لا اله الا الله والله اكبر الله اكبر ولله الحمد الله اكبر علی ما هدانا .
مسأله 1527
مستحب است انسان در عید قربان بعد از ده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عید و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است تكبیرهائی را كه در مسأله پیش گفته شد بگوید و بعد از آن بگوید : الله اكبر علی ما رزقنا من بهیمه الأنعام و الحمد لله علی ما ابلانا ولی اگر عید قربان را در منی باشد ، مستحب است بعد از پانزده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عید وآخر آنها نماز صبح روز سیزدهم ذی حجه است ، این تكبیرها را بگوید .
مسأله 1528
كراهت دارد نماز عید را زیر سقف بخواند .
مسأله 1529
اگر شك كند در تكبیرهای نماز و قنوتهای آن ، اگر از محل آن تجاوز نكرده است بنابر اقل بگذارد و اگر بعد معلوم شد كه گفته بوده اشكال ندارد .
مسأله 1530
اگر قرائت یا تكبیرات یا قنوتها را فراموش كند ونیاورد نمازش صحیح است .
مسأله 1531
اگر ركوع یا دو سجده یا تكبیره الاحرام را فراموش كند نمازش باطل میشود .
مسأله 1532
اگر در نماز عید یك سجده یا تشهد را فراموش كند احتیاط مستحب آن است كه بعد از نماز آنرا رجاء بجا آورد . واگر كاری كند كه برای آن سجده سهو در نمازهای یومیه لازم است احتیاط مستحب آن است كه بعد از نماز رجاء دو سجده سهو برای آن بنماید.
اجیر گرفتن برای نماز
مسأله 1533
بعد از مرگ انسان ، میشود برای نماز و عبادتهای دیگر او كه در زندگی بجا نیاورده ، دیگری را اجیر كنند یعنی باو مزد دهند كه آنها را بجا آورد . واگر كسی بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحیح است .
مسأله 1534
انسان میتواند برای بعضی از كارهای مستحبی مثل زیارت قبر پیغمبر و امامان علیهم السلام ، از طرف زندگان اجیر شود ، ونیز میتواند كار مستحبی را انجام دهد و ثواب آنرا برای مردگان یا زندگان هدیه نماید .
مسأله 1535
كسی كه برای نماز قضای میت اجیر شده ، باید یا مجتهد باشد یا مسائل نماز را روی تقلید صحیح بداند . و اگر عالم بكیفیت احتیاط باشد و احتیاط كند اشكال ندارد .
مسأله 1536
اجیر باید موقع نیت ، میت را معین نماید . و لازم نیست اسم او را بداند . پس اگر نیت كند از طرف كسی نماز میخوانم كه برای او اجیر شدهام كافی است .
مسأله 1537
اجیر باید خود را به جای میت فرض كند و عبادتهای او را قضا نماید و اگر عملی را انجام دهد و ثواب آن را برای او هدیه كند كافی نیست .
مسأله 1538
باید كسی را اجیر كنند كه اطمینان داشته باشند كه نماز را میخواند واگر شك داشته باشند كه صحیح انجام میدهد یا نه اشكال ندارد .
مسأله 1539
كسی كه دیگری را برای نمازهای میت اجیر كرده اگر بفهمد كه عمل را بجا نیاورده ، یا باطل انجام داده ، باید دوباره اجیر بگیرد .
مسأله 1540
هر گاه شك كند كه اجیر عمل را انجام داده یا نه اگر چه بگوید انجام دادهام ، باید دوباره اجیر بگیرد . ولی اگر شك كند كه عمل او صحیح بوده یا نه ، گرفتن اجیر لازم نیست .
مسأله 1541
كسی را كه عذری دارد ومثلا نشسته نماز میخواند نمیشود برای نمازهای میت اجیر كرد ، بلكه بنابر احتیاط واجب باید كسی را هم كه با تیمم یا جبیره نماز میخواند اجیر نكنند .
مسأله 1542
مرد برای زن و زن برای مرد میتواند اجیر شود و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز باید به تكلیف خود عمل نماید .
مسأله 1543
لازم نیست قضای نمازهای میت بترتیب خوانده شود ، هر چند بدانند كه میت ترتیب نمازهای خود را میدانسته .
مسأله 1544
اگر با اجیر شرط كنند كه عمل را بطور مخصوصی انجام دهد ، باید همان طور بجا آورد . واگر با او شرط نكنند ، باید در آن عمل به تكلیف خود رفتار نماید ، و احتیاط مستحب آن است كه از وظیفه خودش و میت هر كدام كه به احتیاط نزدیكتر است به آن عمل كند مثلا اگر وظیفه میت گفتن سه مرتبه تسبیحات اربعه بوده و تكلیف او یك مرتبه است ، سه مرتبه بگوید .
مسأله 1545
اگر با اجیر شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات آن بخواند ، باید مقداری از مستحبات نماز را كه معمول است بجا آورد .
مسأله 1546
اگر میت ترتیب نمازهائی را كه قضا شده میدانسته و انسان بخواهد برای آن نمازها اجیر بگیرد بهتر است برای هر كدام آنها وقتی را معین نماید مثلا اگر با یكی از آنها قرار گذاشت كه از صبح تا ظهر نماز قضا بخواند ، با دیگری قرار بگذارد كه از ظهر تا شب بخواند و نیز بهتر است نمازی را كه در هر دفعه شروع میكند معین نماید مثلا قرار بگذارد اول نمازی را كه میخواند صبح باشد یا ظهر یا عصر و همچنین بهتر است با آنها قرار بگذارد كه در هر دفعه نماز یك شبانه روز را تمام كنند و اگر ناقص بگذارند آنرا حساب نكنند و دفعه بعد نماز یك شبانهروز را از سر شروع نمایند .
مسأله 1547
اگر كسی اجیر شود كه مثلا در مدت یك سال نمازهای میت را بخواند و پیش از تمام شدن سال بمیرد ، باید برای نمازهائی كه میدانند بجا نیاورده دیگری را اجیر نمایند بلكه برای نمازهائی هم كه احتمال میدهند بجا نیاورده باید بنابر احتیاط واجب اجیر بگیرند .
مسأله 1548
كسی را كه برای نمازهای میت اجیر كردهاند ، اگر پیش از تمام كردن نماز بمیرد و اجرت همه آنها را گرفته باشد ، چنانچه شرط كرده باشند كه تمام نمازها را خودش بخواند ، باید اجرت مقداری را كه نخوانده از مال او به ولی میت بدهند ، مثلا اگر نصف آنها را نخوانده ، باید نصف پولی را كه گرفته از مال او به ولی میت بدهند ، واگر شرط نكرده باشند ، باید ورثهاش از مال او اجیر بگیرند ، اما اگر مال نداشته باشد بر ورثه او چیزی واجب نیست .
مسأله 1549
اگر اجیر پیش از تمام كردن نمازهای میت بمیرد و خودش هم نماز قضا داشته باشد ، باید از مال او برای نمازهائی كه اجیر بوده دیگری را اجیر نمایند و اگر چیزی زیاد آمد ، در صورتی كه وصیت كرده باشد و ورثه اجازه بدهند برای تمام نمازهای او اجیر بگیرند ، و اگر اجازه ندهند ثلث آنرا به مصرف نماز خودش برسانند.
منبع : انديشه قم
<-PollItems->